دلنوشته های یه دانشجو

همش امروز و فردا برای تموم شدن این پروژه لعنتیخسته شدم خداییالان دو ساله که یه روز خوب نداشتم.فقط بخاطر همون دو سال اول دانشگاست.همون دوسال اول باید بیخیال دانشگاه میشدم. وقتی که دیدم تمام واحدهای پاس دلنوشته های یه دانشجو...ادامه مطلب

نمیدونم چجوری باید این بحث رو شروع کنمیادمه وقتی بچه بودم تا زمانی که بزرگ شدم هیچگاه از پدر یا مادرم چیزی را با اصرار خودم دریافت نکردم.تنها یک بار این اتفاق در زمان بچگیم افتاد اون هم برای توپ فوتبا دلنوشته های یه دانشجو...ادامه مطلب

سلام خب این ترم متاسفانه مثل یه بجه شیر تمام واحدهامو افتادم واقعا فکرشو نمیکردم فیزیک 1 مهندسی برای بار سوم بیفتم ولی خب چیکارش میشد کرد امتحانش با استاتیک توی یک ساعت بود قصد داشتم برم دانشگاه آزاد و قید همه ی سختیهای دانشگاه دولتی رو بزنم مشکلات روحی هم زیاد اذیتم میکرد امیدی به آینده نداشتم اما کسی که عاشقم بود بهم پیام داد و بهم گفت به خاطر اونم که شده ادامه بدم میگفت بهم اعتماد داره و میدونه من موفق میشم منم از همین جا میگم عزززززززییییییییززززم ممنون که بهم امید دادی خب من هر چند از رشتم که مهندسی دریا بود ناامید شده بودم اما کم کم امیدوارم کرد دلنوشته های یه دانشجو...ادامه مطلب

سلام شکر خدا از روز اول دانشگاه اومدم بوشهر که با قدرت همه ی خونه رو جارو کنم و راهرو و راه پله ها رو طی بکشم و پشت بوم رو جارو کنم و رخت خوابها رو بشورم و.... اما دانشگاه که شروع شد مشکلات انتخاب واحد باز هم گریبان گیر ما شد اول از همه که درس زبان تخخصی تداخل ساعت داشت با درس ترمودینامیک و من مجبور بودم فقط یکی از آنان را انتخاب کنم. خوشبختانه بعد از چند روز یک گروه دیگر زبان تخصصی ارایه شد که اونم دوباره با ترمودینامیک توی یک ساعت بود خب من بیخیال زبان تخصصی شدم و رفتم تو کار ترمودینامیک انتخاب واحد ما تمام شد و فهمیدم فقط شش نفر درس ترمودینامیک رو گرفته... دلنوشته های یه دانشجو...ادامه مطلب